کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۲/۱۱ _ ۰۵:۵۳

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

ماییم و آب دیده در کنج غم خزیده

بر آب دیده ما صد جای آسیا کن

خیره کشی است ما را دارد دلی چو خارا

بکشد کسش نگوید تدبیر خونبها کن

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد

ای زردروی عاشق تو صبر کن وفا کن

دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد

از برق این زمرد هین دفع اژدها کن

بس کن که بیخودم من ور تو هنرفزایی

تاریخ بوعلی گو تنبیه بوالعلا کن

««مولانا»»

دلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید

دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم

تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

«سعدی»

سلام

زمانی که گذشت و من نبودم، اتفاقات بسیاری افتاد. تصمیمای بزرگی گرفتم و از خانوادم دور شدم. راهی قسمت جدیدی از زندگی شدم که نمیدونستم تهش قراره چی بشه. فقط باید این تغییر رو میپذیرفتم و انجامش میدادم. زمانی که گذشت گاهی انقدر شیرین بود که بهشت رو لمس کردم و گاهی چنان تلخ بود که هنوز دردش عذابم میده. براستی اوست که میمیراند و زنده میکنه. من این جمله رو به معنای واقعی فهمیدمش و حسش کردم. حرفای زیادی تو دلمه برای گفتن ولی الان توانی برای گفتنش نیست. در ادامه براتون دوتا شعر از مولانا و سعدی میذارم . کی بهتر از اونا میتونه شرح حال زندگی رو بگه. برای من این دو شعر تمامه زندگی هستش.

کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب