کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۲/۶ _ ۰۳:۵۴

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

ساعت ۱۱:۴۵ . حال پدرم خوب نبود تا آماده شدیم رسیدیم در مطب ساعت شد ۱۲. منشی گفت دکتر تا یربع بیست دقیقه دیگه میاد. به پدرم گفتم بریم شبانه روزی اما گوش نکرد. میگفت که این دکتر آشناست و کار بلده. نیم ساعت گذشت دکتر نیومد. ساعت شد ۱۲:۴۵ که دکتر اومد و یکی یکی مریضا رو معاینه کرد‌. وقتی کار ما تموم شد برگشتیم خونه ساعت شده بود ۳ بعدازظهر. کاش پدرم اون قدری که برای این دکتر ارزش قائل بود برای منم ارزش میذاشت و به حرفم گوش میداد. نمیدونم حرفم درسته یا نه. خیلی عصبی شده بودم از این دکتر. مدام باخودم فکرمیکردم اگه من دکتر بودم چقد احساس مسئولیت میکردم. دیر اومد، سریع معاینه کرد و رفت. یعنی این رفتار درسته؟

اگه دکتر شدین این رفتار رو نکنید. نمیدونم شاید توقعم زیاده اما قدیما توی فیلما دیده بودم که به دکتر محله زنگ میزدن دکتر سریع خودشو به خونه بیمار میرسوند، این که دیگه مطب یا همون محل کار خودشه! 

:(

  • شکور

نظرات (۱)

۲۲ مهر ۹۹ ، ۱۷:۰۸

متاسفانه منم از این موارد زیاد دیدم ...

 

چیزایی رو دیدم که هعی! واقعا نمیدونم چی بگم ...

 

بخش بزرگی از مشکلات کشور ما سرهمین بی مسیولیتی هست .

شکور
۲۲ مهر ۹۹، ۱۷:۳۴پاسخ:
افسوس..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب