کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۲/۷ _ ۰۶:۰۰

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

سلام

زمانی که گذشت و من نبودم، اتفاقات بسیاری افتاد. تصمیمای بزرگی گرفتم و از خانوادم دور شدم. راهی قسمت جدیدی از زندگی شدم که نمیدونستم تهش قراره چی بشه. فقط باید این تغییر رو میپذیرفتم و انجامش میدادم. زمانی که گذشت گاهی انقدر شیرین بود که بهشت رو لمس کردم و گاهی چنان تلخ بود که هنوز دردش عذابم میده. براستی اوست که میمیراند و زنده میکنه. من این جمله رو به معنای واقعی فهمیدمش و حسش کردم. حرفای زیادی تو دلمه برای گفتن ولی الان توانی برای گفتنش نیست. در ادامه براتون دوتا شعر از مولانا و سعدی میذارم . کی بهتر از اونا میتونه شرح حال زندگی رو بگه. برای من این دو شعر تمامه زندگی هستش.

  • شکور

نظرات (۱)

۱۲ تیر ۰۱ ، ۲۳:۰۲

شعرها کو پس ؟ 😅

شکور
۱۲ تیر ۰۱، ۲۳:۰۹پاسخ:
جدا جدا میذارم فک نمیکردم همین الان کسی بخونه 😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب