کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۲/۱۴ _ ۰۲:۱۲

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

به بیرون نگاهی می اندازم. آدم ها را نه، خورشید🌞 را میبینم. سلامی میکند از جنس عشق. مهربانیش صورتم را نه، قلبم را میسوزاند. از گرمای آتشش متشکر میشوم. میپرسد: آدم ها را میبینی؟ عشقم را نادیده می گیرند. از من فرار می کنند. حتی به آفتابم بد و بیراه می گویند.

میگویم: خورشید قشنگم عشق همین است. آدم ها تاب عشق را ندارند. نه تنها آن را نمی بینند بلکه حاضرند آن را سرکوب کنند. اما تو دلخور نباش، تمام هستی عشق تو را درک خواهد کرد. به گل ها نگاه کن، به عشقت غنچه باز می کنند.

خورشید با دلی غمگین گفت: میدانم، اشکالی ندارد، من باز هم عشقم را به همه هدیه میدهم. امان از آدم ها...

به یاد جمله شمس افتادم؛ خود به تنهایی دنیایی است عشق، یا درست در میانش هستی، درآتشش. یا بیرونش هستی، در حسرتش...

  • شکور

متن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب