کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۱/۲۹ _ ۰۲:۱۷

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

برای ماندن دیر شده بود، مدام به ساعتش نگاه میکرد. اما نگاهش عادی نبود. مات و مبهوت. چه چیزی اورا به این حال انداخته بود؟!
پیرمرد بیچاره..او تمام عمر خویش را در ساعتی کوچک که به مچش بسته بود مرور میکرد..ساعتی که همیشه همراهه او بوده چطور نتوانسته بود گذر زمان را به او نشان دهد؟!

  • شکور

متن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب