کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..
۰۳/۲/۱ _ ۰۲:۴۷

کتابچه جادویی

برای دیدن نور باید با تاریکی روبرو شد..

کتابچه جادویی

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

جهانی پر از دروغ و حماقت، آه تعصب را فراموش کردم..انسان های نادان..

از اونجایی که خاطرم هست مدام جنگیدن را به من یاد دادند.. میبینی؟ هنوز هم صحبت از برتری و کشور من و تو و آنهاست..

خیلی وقته که ما به خواب فرو رفته ایم..جنگیدن رویای من و تو نیست.. ما از عشق زاده شدیم

من به دنبال ریشه و کشور و خاک نیستم.. من به دنبال عشق میگردم..چیزی که بیشتر از مرز و بوم بتواند ما را به یکدیگر وصل کند.

آهای مردم جهان این پیام من به شماست..پیامی محکم تر از  ریشه ها... صحبت من صحبت یکی شدنه همه ماهاست..

کسی هست که این پیام را درک کند؟

در سکوت اتاقم خلوت میکنم

از پنجره درختی زیبا با برگهای زرد خشک شده اش پیداست که رنجی بزرگ دیده است

آیا او شکست را باور کرده؟

نمیدانم اما خوب سرپا ایستاده، او دلی بزرگ دارد که هنوز سر خم نکرده است

دوست عزیزیست برای من، او میتواند اسطورۀ من باشد

من..

من که با هر رنجشی به زمین می افتم

هی درخت آیا تو مرا باور داری؟

کمکم میکنی تا مانند تو برای هر رنجشی سرم را خم نکنم؟

آری خسته شده ام. برای یکبار هم که شده باید مثل تو باشم.

یکبار برای همیشه درخت بودن بهتر است از هزاران بار ...

به بیرون نگاهی می اندازم. آدم ها را نه، خورشید🌞 را میبینم. سلامی میکند از جنس عشق. مهربانیش صورتم را نه، قلبم را میسوزاند. از گرمای آتشش متشکر میشوم. میپرسد: آدم ها را میبینی؟ عشقم را نادیده می گیرند. از من فرار می کنند. حتی به آفتابم بد و بیراه می گویند.

میگویم: خورشید قشنگم عشق همین است. آدم ها تاب عشق را ندارند. نه تنها آن را نمی بینند بلکه حاضرند آن را سرکوب کنند. اما تو دلخور نباش، تمام هستی عشق تو را درک خواهد کرد. به گل ها نگاه کن، به عشقت غنچه باز می کنند.

خورشید با دلی غمگین گفت: میدانم، اشکالی ندارد، من باز هم عشقم را به همه هدیه میدهم. امان از آدم ها...

به یاد جمله شمس افتادم؛ خود به تنهایی دنیایی است عشق، یا درست در میانش هستی، درآتشش. یا بیرونش هستی، در حسرتش...

"سرگرمی"

سلام, خیلی خوبه که آدم بتونه یجوری خودشو سرگرم کنه. یجوری که لذت ببره و کلی حس خوب بهش دست بده. من وقتی با خودم فکر میکنم میبینم نقاشی رو خیلی دوست دارم. اما متاسفانه اصلا استعداد خوبی توی کشیدن ندارم. حداقل نوشتنم خیلی بهتر از نقاشیمه. اما خب نوشتن اونقدرا حس خوبی رو به من نمیده. معمولا آشناهام خیلی بیشتر از خودم از نوشته هام لذت میبرن. با خودم فکر میکنم اگه یه روزی بتونم نقاشی‌های قشنگ بکشم شاید دیگه متنی برای نوشتن نداشته باشم! نمیدونم اما کاش نقاشیم بهتر بودsad

کتابچه جادویی

سلام. خوش آمدید
در این وبلاگ از تاریکی های ذهن گرفته تا زیبایی های دنیا و سرانجام عشق را مینویسم. زشت یا زیبا بودنش بپای تفسیر شما. ممنونم که نظرتون رو با من به اشتراک میذارین..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب